امین ش توی فیس بوک جملاتی نوشته بود که وقتی خوندم اشون دامن ام از دست برفت، خلاصه خیلی حال کردم، اینه که عینا اینجا می نویسم اشون:
علی الحساب تا پنجشنبه نیستم، امیدوارم حالم خوب بشه....
کاش مردها هم بهانه ای داشتند تا خل بازی هایشان را
حداقل ماهی یکبار بیاندازند گردن هورمون هایشان...
هنوز تو سرم هوای جوانی هست، خیلی مونده که بخوام احساس کنم دارم پیر میشم. میخوام دوباره خیلی چیزها رو واسه خودم زنده کنم. خیلی چیزهایی که یه مدته به دلیل بچهبازیهای احمقانهام تعطیلاش کرده بودم. یکیاش همین کوههایی که میرفتم. امشب واقعا خیلی هوس کوه رفتن کردم، البته کسی پیدا نشد که بشه باهاش رفت و گرنه صد در صد فردا میرفتم. حالا وقت زیاده.
و البته با رفقایی که مطمئنی همیشه و توی تمامی مسائل به فکرت هستند و تو رو میخوان، نه فقط مواقعی که بهت احتیاج دارند....
ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک
حقنگهدار، که من میروم، الله معک
گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم
وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم، نه یک
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
پن:
شاید یکی دیگه از اون کارها همین خوندن اشعار حافظ باشه...