- اون شب که گفتی میخوام باهاتون بیام مشهد، دلت پاک بود؟
- پاکیاش رو نمیدونم ولی میدونم که دلم شکسته بود، خیلی دلم میخواست که امسال برم مشهد، همه رفتند ولی خب هیچ کسی ما رو با خودش نبرد، چطور؟
علی ایحال گذشتهی آدم هرچقدر هم که شیرین باشه، زمان حال هرچقدر هم که ناراحت کننده باشه، باز دلیل نمیشه که آدم توی گذشتهاش زندگی کنه. البته اولش آدم سعی میکنه که شرایط رو مثل گذشته کنه، چون بابت ساختن اون گذشته شیرین هزینه کرده. طبیعتا اگه بخواد از اول شروع کنه کلی عقب میافته همراه با کلی هزینهای که تا الان بابت هیچ پرداخت کرده. اگه شرایط مثل قبل شد که خیلی خوبه، ولی اگه نشد و یا نخواستند که بشه، هرچقدر این مدت زمانِ بی خیال شدن گذشته و شروع دوباره آینده کوتاهتر باشه، به نفع آدمه. و جالبترین نکته توی این بحثها اینه که همه این رو میدونند ولی همچنان دل کندن از گذشته و آدمهاش و شروع دوبارهای که هیچ چیزش معلوم نیست رو به خاطر امیدهای واهی عقب می اندازند. فقط آدم باید به این فکر کنه که آخرش که قراره همین بشه، پس بهتره الکی منتظر معجزه نباشیم و بدونیم که هرچی دیرتر، ضررش هم بیشتر...
---------------------
بعد نوشت:
با تشکر از پیگیر بودن رفقا، خواستم بگم اسم این فیلم شب یلدا بود، نه اینکه من شب یلدا تنهایی برای خودم مراسم برگزار کردم
:-)
کلا این نوشته رو باید دو سال پیش می نوشتم که چون اون موقع نتونستم این فیلم و دیالوگش رو پیدا کنم، موند برای همچین روزی.